مراتب توحيد
گوهرين در"شرح اصطلاحات تصوّف" آورده است :(( براي توحيد اقسامي قائل شده اند ، به اين صورت كه ابتدا آنرا بطور كلي به دو و سه و چهار و پنج و ده تقسيم نموده و سپس اقسامي ديگر برآن افزوده اند . )) [1]
عزّالدين كاشاني در"مصباح الهديه"،گفته: ((توحيد را مراتب است: اوّل توحيد ايماني، دوم توحيد علمي، سوم توحيد حالي ، چهارم توحيد الهي .))
هجويري توحيد را به گونه اي ديگرتقسيم بندي كرده است . وي مي نويسد : (( و توحيد سه است: يكي توحيد حقّ مر حقّ را ، و آن علم او بود به يگانگي خود ، و ديگر توحيد حقّ مرخلق را ، و آن حكم وي بود به توحيد بنده و آفرينش توحيد اندر دل وي ، و سديگر توحيد خلق باشد مر حق را ، و آن علم ايشان بود به وحدانيّت خداي ، عزّ وجلّ . )) ( ك/ 408)
هرچند درك و تشخيص این اقسام به این دلیل که از نظر لفظ ومعنا بسيار به هم نزديك هستند آسان نيست و نتواسته ايم براي تمام مراتب درهردو اثر مواردی بيابيم ؛ اما یکی دو مورد یافته شده در هر دو منبع را در این جا بيان مي كنيم .
2-1-2-1-1-2-1 . توحيد ايماني
توحيد ايماني عبارت از اين است كه بنده براساس آيات و اخبار با دل وزبان اقرار به يگانگي خدا كند و همه ي اهل تصوّف به حكم ضرورت ايمان دراين توحيد شريك هستند .
((توحيد ايماني، آن است كه بنده به تفرّد وصف الهيّت و توحّد استحقاق معبوديّت حق – سُبحانَهُ – و برمقتضاي اشارات و اخبار، تصديق كند به دل و اقرار دهد به زبان و اين توحيد، نتيجه تصديق مخبر و اعتقاد صدق خبر باشد و مستفاد بود از ظاهر علم .)) (م م / 15)
هجويري هر چند به صورت لفظي آن را ذكر نكرده ، امّا مطلب زير كه مي گويد از نظرمفهومي مصداق توحيد ايماني است:
(( ايمان باور داشتن دل است بدانچه اندر غيب بر وي كشف كنند و وي را بياموزند . و ايمان به غيب و خداوند - تَعالي – از چشمِ سر غايب جز به قوّت الهي اندر يقين بنده پديدارنتوان آوردن ، و آن جز به اعلام خداوند – تَعالي – نباشد. چون معرّف و معلّم عارفان و عالمان وي است – جَلَّ جَلالُه و عمَّ نوالُه – كه اندر دلهاي ايشان معرفت و علم آفريد و حوالة آن از كسب ايشان منقطع كرد ، پس هركه دل را به معرفت حقّ باور داشت مؤمن ّبود )) (ك / 424) و گروهي گويند:(( ايمان قول و تصديق است. )) (ك / 420)
2-1-2-1-1-2-2 . توحيد علمي
توحيد علمي آن است كه بنده به صورت علم اليقين بداند كه موجودی حقيقي جز خداوند وجود ندارد و ذات و افعال وصفات خود را در برابر ذات و افعال و صفات خداوند ناچيز و نابود تلقي نمايد و جمله ذات و افعال وصفات خود را از ذات و افعال و صفات خدا بداند .
(( توحيد علمي ، مستفاد است از باطن علم كه آن را علم يقين خوانند. و آن چنان بود كه بنده در بدايت طريق تصوّف ، از باطن يقين بداند كه موجود حقيقي و مؤثّر مطلق نيست ، الاّ، خداوند عالم – جَلَّ جَلالُه - و جملة ذوات و صفات و افعال را در ذات و صفات و افعال او محو و ناچيز داند . هر ذاتي را فروغي از نور ذات مطلق شناسد و هرصفتي را پرتوي از نور صفت مطلق داند؛ چنانكه هركجا كه علمي و قدرتي و ارادتي و سمعي و بصري يابد ، آن را اثري از آثار علم قدرت وارادت وسمع و بصرالهي داند و علي هذا درجميع صفات و افعال . )) (م م / 15)
خداوند يگانه وجودي است كه هيچ كس درملك او توان تصرّف ندارد ، چون هرچه به وقوع مي پيوندد از فعل خداوند است . هجويري چنين مي نويسد : (( و هيچ كس بي اذن وي اندرملك وي تصرّف نيست . عين بدو عين است و اثر بدو اثر. صفت بدو صفت . متحرّك بدو متحرّك و ساكن بدو ساكن. تا اندر بِنيْت استطاعت نيافريند و اندر دل ارادت، بنده هيچ فعل نتواندكرد . و فعل بنده برمجاز است و فعل حقّ برحقيقت ))
(ك / 402)
کاشانی براین باوراست که با انقطاع از شواغل دیده ی بصیرت انسان به مشاهده ی حق مکتحل می گردد و آن وقت می داند و می بیند وگواهی می دهد که هیچ کس وهیچ چیزلایق سجده کردن نیست الاّ خدای یگانه که بی نیاز است و از والده و ولد ، شبیه و مانند ، منزّه و از یار و مددیار بی نیاز است. هجویری بر این عقیده است که خداوند محدود به جهات نیست و فاقد مکان و جسم و تغیّر و نقصان و عیوب است و فرزندی هم ندارد ، هم چنین تمام هستی را گواه یگانگی خدا دانسته است و برای استدلال در هرکدام از این موارد دلیلی روشن آورده است ؛ لذا چنین استنباط می شود که وی علاوه برعرفان درکلام هم تبحر کامل داشته است.
کاشانی و هجویری با توجه به مفاهیم ، برای توحید مراتبی قائل شده اندکه درجای خود بسیار حایز اهمّیّت است ؛ امّاموارد مشترکی که هر دو اثر مورد تحقیق ، در خصوص توحید آورده اند این است که خداوند یگانه است و شبیه و مانندی برایش نیست.
از جهتی دیگرهجویری توحید را سه درجه گفته است ، توحيد حقّ مرحقّ ، توحيد حقّ مرخلق و توحيد خلق مر حق، در صورتی که کاشانی در این خصوص مطلبی نیاورده است.
2-1-2-1 -2 . روز آخرت
((مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ)) [2]
(( ب : ( دومين ركن ايمان ) ((وَالْيَوْمِ الاَُخِرِ-))[3]
يكي ديگر از اركان (( اصول دين)) باور داشتن به آخرت است . (( ايمان به روز آخرت بعد از ايمان به خدا از همة اعتقادات قديمي تراست و مصريها دو هزار و ششصد سال قبل ازميلاد مسيح و درقسمتي از ديار غرب جمعي پنجاه هزار سال قبل به وجود جهان ديگر و زندگي بعد از مرگ اعتقاد داشته اند و اهميّت ايمان به روز آخرت در اين است كه علاوه بر اينكه جوامع بشري به طور قطع به عواقب عملكرد خويش(يعني كامروايي جاودانه ، يا نگون بختي ابدي بعداز مرگ) آگاه مي شوند ، از لحاظ ترتيب افراد و اجتماع نيز تا اين اندازه مفيد ومؤثر است كه سرسخت ترين و خيره سرترين انسانها از لاك خودپرستي و نفس پروري و آلودگي و شرارت و ستمگري بيرون مي آورد وآنها را به راه خداپرستي و انسان دوستي و ترحم و عطوفت و عدالت وايثار مي كشاند . )) [4]
اعتقاد به معاد اساس و زير بناي تمام اديان و آیين هاي آسماني را تشكيل مي دهد، آیين بدون معاد مانندكاخ بي اساس است ،(( زيرا دين براي سوق بشر به سوي كمال فرستاده شده است و هرنوع برنامه اي ضامن اجرا مي خواهد وضامن اجرای دستورهاي الهي ، ايمان به زندگي پس ازمرگ و رويارويي با پاداش ها و كيفرهاي اعمال است .)) [5]
((انسان گرچه ازلي نيست ولي ابدي ميباشد يعني گرچه وجود انسان ابتدا دارد ولي انتها نخواهد داشت زيرا پس از مرگش وارد حيات اخروي ميگردد و درآنجا چه نيكبخت باشد و چه بدبخت هميشه بطور لانهايه باقي خواهد ماند )) [6]
زندگي موقتي دنيا نمي تواند هدف نهايي آفرينش انسان باشد . زيرا اين زندگي كوتاه دنيوي آكنده از مشكلات و سختي ها بوده و سرانجام آن نابودي است. ((بنابراين، اگر معادي دركار نبوده ، حيات انسان محدود در زندگي دنيوي باشد ، خلقت انسان عبث و بيهوده و بدون غايت خواهد بود. أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثاً وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ : آيا پنداشتند شما را بيهوده آفريده ايم و شما را به سوي ما باز نمي گرديد . ))[7]
دلايل متعددي برضرورت معاد وجود دارد؛ از جمله آن که چون خداوند رحيم ورحمان است ولازمه ي رحمت خداوند اين است كه بشر را به كمال برساند بايد قيامتي باشد تا انسان نتيجه ی اعمالش را بيابد . (( لازمه رحيميت خدا اين است كه به ره آورد قافلة بشري پاداش يا كيفر بدهد . او چون رحيم است بايد نتيجة زحمت ها را به او نشان بدهد و او را به آن نتيجه برساند . ))[8]
ايمان به آخرت از اصول دين است ، (( پس برهمه كس واجب و لازم است به عالم غيب و احوال آخرت ، چنانكه به نصّ "قرآن مجيد" و احاديث نبوي رسيده است ، از عذاب قبر و سؤال منكر و نكير و نشر و حشر و حساب و ميزان و صراط و بهشت و دوزخ و خروج امم به شفاعت انبيا و اوليا ازآتش ، ايمان داشتن به عقل ضعيف و فهم ركيك، درتأويل و تفسير آن به رأي خود شروع ننمودن وگرد كيفيّت و كمّيّت آن نگشتن .))
(م م / 29 )
در این خصوص در" کشف المحجوب" تنها حدیثی از رسول اکرم (ص) ذکر شده که جهت پرهیز از تفکیک حدیث ، و اجتناب از تکرار مجدد آن دردیگرمباحث باقی مانده در این بخش، آن را درآخر این بخش ذکر کرده ایم.
2-1-2-1 -3 . ايمان به ملائكه و كتب و رسل الهي
((آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ )) [9]
- ملائكة : (( مفردش مَلَك است مَلَك مأخوذ از اِلُوكَه به معني رسالت است زيرا كه ملائكه واسطه بين خداوند و بشرند و رسولان خداوند بسوي مردم اند يا همچون رسولانند . )) [10]
سوّمين ركن از اركان پنجگانه ايمان قرآني ، ايمان به ملايكه وفرشتگان است. ((همواره از بحث ايمان به ملائكه كه از همان آغاز در عقايد ديني به ميان آمده و به عنوان ركني از اركان ايمان ديني اسلام قرار گرفته ، همواره از آن دو امر منظور است : اوّل تكميل خداشناسي و آگاهي از گروه بيشماري از مأمورين و كارگزاران نامرئي ، توانا ، دانا و شنوا ، وگوياي دستگاه عظيم آفريدگاري كه همراه تسبيح و تقديس آفريدگار ، چرخ حركت و تحوِلات تمام اجزاي جهان هستي را از جاندار و بيجان و از ريزترين اجزاي اتم تا عظيم ترين اجزاي منظومه ها و كهكشانها و شهرهاي نجومي ، به گونة عالمانه، مدبّرانه و محاسبه شده ، مي چرخانند . دوّم آگاهي از شيوة ارتباط هاي قولي و كلامي آفريدگار با پيامبرانش به واسطه موجودهاي شريفي كه به عنوان رابط ، پيامهاي خدا را براي پيامبرانش آورده اند. )) [11]
(( ايمان به فرشتگان : ايمان به حقيقت غيبي است عقل بشري نمي تواند با وسائل مادي و معنوي كه در دسترس دارد بدان پي برد آن را بشناسد . هرچند كه هستي او بر شوق به شناخت چيزي از اين حقايق غيبي سرشته است .)) [12]
کاشفی بيهقي سبزواري ، دركتاب " الرساله العليّه في الاحاديث النبويه" ، در مورد ايمان به فرشتگان چنين مي گويد:((امّا گرويدن بفرشتگان او چنانست كه اعتقاد كني ايشان اجسام اند و پردارند ، طعام ايشان تسبيح وتهليل است ، و هرگز نافرماني نكنند. ))[13]
کتب الهی:(( چهارمين ركن ايمان كه در آيات قرآن بيان شده ، ايمان به حقانيّت كتابهاي خداست ))[14]كه رهنمود ها ي لازم براي هدايت بشري در آن گنجاند ه شده است.
مننظور ازكتاب هاي خدا مجموعه اي از اومر الهي است كه خداوند درباره ي عقايد ، عبادات ، احكام روابط اجتماعي و... كه به واسطه جبرئيل يا بدون واسطه ، به يكي از پيامبران وحي شده است .
(( از جمله اموري كه ايمان به آن واجب است و ركني از اركان ايمان است ، اعتقاد به اين است كه خداوند چهاركتاب نازل كرده است كه در آنها امر و نهي و وَعد و وعيد خود را بيان كرده و از برخي از حوادثي که در گذشته واقع شده و بعضي پيش آمدهایي كه در آينده رخ مي دهد خبر داده است .)) [15]
انسان متديّن به همه ي كتاب هایي كه خداوند نازل كرده و مصاحفي كه به برخي از انبيا داده است ايمان دارد .((كلام وحي شده خداوند به پيامبران براي ابلاغ و بيان دين و شريعت او مي باشد . و مهمترين آنها عبارتند: قرآن و تورات و زبور و انجيل كه براي حضرت محمّد ، حضرت موسي و حضرت داود و حضرت عيسي فرستاده شده اند .)) [16]
نبوّت: ((پنجمين ركن از اركان ايمان ، يقين داشتن به تحقق نبوّت است . به طوري كه بايد هرفرد مؤمن و مسلمان يقين داشته باشد به اينكه ، خداي متعال، درطول تاريخ ، در ميان جوامع بشري ، افرادي را برگزيده و مطالبي را به آنان وحي كرده است كه از دايرة عقل و شعور بشري فراتر و آگاهي از آنها در زندگي فردي و اجتماعي انسانها كاملاً لازم و ضروري بوده است . ))[17]
((خداوند براي سعادت دنيا و آخرت جامعه بشري و راهنمایي آنان براي استفاده درست و صحيح از مواهب طبيعي و در نتيجه انجام مآموريتی كه از جانب وي به نوع بشر محول شده است افراد زبده اي را به عنوان پيامبر برگزيده است ... )).[18]
ارسال پيامبرا ن داراي حكمت است و (( منظور از رسالت اين است كه او حضرت محمّد صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ و تمام پيغمبران و بيشتر ايشان را رسولان راستين خدا بداند ، آن چه را كه حق بگويد حق بداند و هرچه را كه نزد آنان باطل باشد باطل شمارد. )) [19]
نظرات شما عزیزان: